فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه. حافظ بنه مانند بنه در جنگ. پایندۀ بنه. - امثال: وقت مواجب سرهنگ است، وقت جنگ بنه پا. (یادداشت بخط مؤلف). بنه پاینده. آنکه بنۀ قشون را نگهبانی کند. (فرهنگ فارسی معین)
فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه. حافظ بنه مانند بنه در جنگ. پایندۀ بنه. - امثال: وقت مواجب سرهنگ است، وقت جنگ بنه پا. (یادداشت بخط مؤلف). بنه پاینده. آنکه بنۀ قشون را نگهبانی کند. (فرهنگ فارسی معین)
بنده پرور. (آنندراج). کسی که بر پست تر از خود مهربانی کند و مهربان نسبت به بندگان. (ناظم الاطباء). کسی که بزیردستان مهربانی کند. آنکه به بندگان عطوفت ورزد. بنده پرور. (فرهنگ فارسی معین) : شادمان گشت و دو رخسارۀ چون گل بفروخت زیر لب گفت که احسنت و زه ای بنده نواز. فرخی. گر مرا فرموده بودی خسرو بنده نواز بهتر از دیوان شعرت پاسخی کردم متین. منوچهری. کسی چه دارد غم کش بود خداوندی بسان خسرو محمود شاه بنده نواز. مسعودسعد. چو جام گیرد بدره ده است و بنده نواز چو تیغ گیرد گردافکن است و خصم شکن. سوزنی. ز گرد راه چو عنقا به آشیانۀ باز بسوی بنده خرامید شاه بنده نواز. سوزنی. ای بنده نوازی که کف راد تو دارد آز دل خرسند و نه خرسند شکسته. سوزنی. شاه بنواختش بخلعت و ساز جاودان باد شاه بنده نواز. نظامی. کرد شخص دوم دعای دراز در زمین بوس شاه بنده نواز. نظامی. سر امید فرود آر و روی عجز بمال برآستان خداوندگار بنده نواز. سعدی. به سایۀ مرحمت این پادشاه بنده نواز را پاینده و مستدام داراد. (جامعالتواریخ رشیدی).
بنده پرور. (آنندراج). کسی که بر پست تر از خود مهربانی کند و مهربان نسبت به بندگان. (ناظم الاطباء). کسی که بزیردستان مهربانی کند. آنکه به بندگان عطوفت ورزد. بنده پرور. (فرهنگ فارسی معین) : شادمان گشت و دو رخسارۀ چون گل بفروخت زیر لب گفت که احسنت و زه ای بنده نواز. فرخی. گر مرا فرموده بودی خسرو بنده نواز بهتر از دیوان شعرت پاسخی کردم متین. منوچهری. کسی چه دارد غم کش بود خداوندی بسان خسرو محمود شاه بنده نواز. مسعودسعد. چو جام گیرد بدره ده است و بنده نواز چو تیغ گیرد گردافکن است و خصم شکن. سوزنی. ز گرد راه چو عنقا به آشیانۀ باز بسوی بنده خرامید شاه بنده نواز. سوزنی. ای بنده نوازی که کف راد تو دارد آز دل خرسند و نه خرسند شکسته. سوزنی. شاه بنواختش بخلعت و ساز جاودان باد شاه بنده نواز. نظامی. کرد شخص دوم دعای دراز در زمین بوس شاه بنده نواز. نظامی. سر امید فرود آر و روی عجز بمال برآستان خداوندگار بنده نواز. سعدی. به سایۀ مرحمت این پادشاه بنده نواز را پاینده و مستدام داراد. (جامعالتواریخ رشیدی).
مثل بنده. مانند بنده و عبد. (فرهنگ فارسی معین) : نوشتند پس نامه ای بنده وار از ایرانیان نزد آن شهریار. فردوسی. وز آن پس چو فرمایدم شهریار بیایم پرستش کنم بنده وار. فردوسی. هرچه خداوند سلطان بفرماید بنده وار پیش رویم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 452). دعاگوی این دولتم بنده وار خدایا تو این سایه پاینده دار. سعدی. رضا ده به فرمان حق بنده وار که چون او نبیند خداوندگار. سعدی. بنده وارت بسلام آیم و خدمت بکنم ور قبولم نکنی میرسدت کبر و منی. سعدی
مثل بنده. مانند بنده و عبد. (فرهنگ فارسی معین) : نوشتند پس نامه ای بنده وار از ایرانیان نزد آن شهریار. فردوسی. وز آن پس چو فرمایدم شهریار بیایم پرستش کنم بنده وار. فردوسی. هرچه خداوند سلطان بفرماید بنده وار پیش رویم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 452). دعاگوی این دولتم بنده وار خدایا تو این سایه پاینده دار. سعدی. رضا ده به فرمان حق بنده وار که چون او نبیند خداوندگار. سعدی. بنده وارت بسلام آیم و خدمت بکنم ور قبولم نکنی میرسدت کبر و منی. سعدی